زندگی نامه شهید سلطانعلی آشوغ

26 آذر 1392 ساعت 0:36

شهید سلطانعلی آشوغ در سال 1334 در یکی از روستاهای زابل ( جزینک ) دیده به جهان گشود .


به گزارش زاهدانه ، شهید سلطانعلی آشوغ در سال 1334 در خانواده ای کشاورز ، در یکی از روستاهای زابل ( جزینک ) دیده به جهان گشود ، وی دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی را در محل روستای جزینک به پایان رسانید و جهت ادامه تحصیلات متوسطه راهی شهر زابل گردید.
دوران تحصیلات متوسطه با علاقه به مسائل مذهبی و بهره گیری از شرکت در مراسم مذهبی مساجد زابل ( مسجد حکیم ) به پایان رسانید و با اعتقادات دینی و مذهبی رشد نموده و آموخته های خویش را با دیگر برادران و هم سن و سالان منتقل می نمود پس از اخذ دیپلم به خدمت سربازی روانه گردید پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زابل ، با توجه به روحیات فردی نامبرده در بخشداری منطقه شهرکی ناروئی مشغول به کار و فعالیت گردید.
با عنایت پشتکار و علاقه شهید به انجام خدمت به محرومین و روحیات بسیجی ، وی به فرمانداری ایرانشهر منتقل گردید ودر آنجا نیز شبانه روز با علاقه و پشتکار به خدمت محرومین مشغول بود در دوران دفاع مقدس در اعزامهای مختلف راهی جبهه های حق علیه باطل گردید و دوشادوش سایر رزمندگانی چون شهید میرحسینی حضوری فعال در صحنه های دفاع مقدس داشتند .
سرانجام در اسفند ماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسید و مفقودالثر گردید ، که پس از چند سال انتظار پیکر شهید به زادگاهش منتقل و در روستای جزینک در کنار همسنگرانش به خاک سپرده شد.

شهید سلطانعلی آشوغ

این بخشی از زندگی شهید سلطانعلی آشوغ بود که از زبان فرزندش برای خبرنگار زاهدانه بازگو شد.
همراه پسر و برادر زاده شهید وارد نمازخانه ای که یادگاری های شهید آشوغ درآن بود شدیم ، در لحظه ورود با سنگ قبر شهید و عکش روبرو شدم که فضایی روحانی به آن مکان داده بود و احساس می کردم که در کنار مزار شهید نشسته ام.
از فرزندش پرسیدم پدرت فرزند چندم خانواده بود و چرا رفت جبهه ؟
وی گفت : پدرم فرزند سوم از در یک خانواده 5 نفری بود و به گفته پدربزرگم ، پدرم گفته بود از 5 فرزندی که داری باید برای خمس یکی را بدهی و با حرف زدن در مورد دفاع از وطن و پیروی از سخنان امام راحل توانسته بود پدر و مادرش را قانع کند تا به جبهه برود.
فرزند شهید ادامه داد : زمانی که پدرم شهید شد من 6 ماهه بودم به همراه یک خواهر و برادر بزرگم که چهار سال داشت . خواهرم بعد از شهادت پدرم شبی خواب می بیند که پدرم او را پیش خود برده و خواهرم صبح همان روز به پدرم می پیوندت و از این دنیا می رود.
دختر شهید آشوغ
وی در مورد اطلاع دادن خبر شهادت پدرش گفت : اول به ما گفتند که پدرم زخمی شده و در تهران بستری است بعد از طریق دوستان و همرزمانش متوجه شدیم شهید شده است.
فرزند شهید گفت : با همکاری بنیاد شهید و مسئولین چندین کوچه و خیابان در ده محل سکونت پدر و مادرایشان و همچنین در خیابان امام خمینی به نام پدرم نامگذاری شده است تا یاد پدرم همیشه زنده بماند.
وی در انتها افزود : تا کنون چندین یادواره و بسته های فرهنگی و همچنین کتاب های دعا به نام شهید چاپ و تهیه نموده ایم و به مساجد اهدا شده است که در این امر مسئولین بنیاد شهید و حفظ و نثر اثار دفاع مقدس بسیار با ما همکاری داشته اند.
قسمتی از وصیتنامه شهید آشوغ را می خوانیم :
خدا را شکر مي کنم که مرا هدايت نمود تا در کنار رزمندگان اسلام باشم و از ميهن خويش دفاع کنم. مادرم، در شهادتم صبور باشيد که خداوند صابران را دوست دارد. خانواده‌ام، شما را از صميم قلب دوست دارم ولي از شما بيشتر خدا و حسين (ع)‌ را دوست دارم و مي‌خواهم پيش آنها باشم.
نغمه های شهید آشوغ
پدرم و مادرم خدا رو شکر که مرا هدایت کرد تا توانستم به جبهه بیاهم و دینم را نسبت به اسلام و این انقلاب اسلامی و میهن عزیز ادا کنم و اگر کشته شوم برای من از همه چیز در این راه مقدس شیرین تر است.
برای شادی روح شهدا صلوات

انتهای پیام/


کد مطلب: 28589

آدرس مطلب: https://www.zahednews.ir/vdcb9sb5.rhbwwpiuur.html

زاهد نیوز
  https://www.zahednews.ir