کد مطلب: 51573
 
گوشه ای از کرامات حضرت امام رضا (ع)؛
ماجرای شفا گرفتن کودکی که قطع نخاع شد/ تنها حسینیه مزین به سنگ قبور شهدا در جنوب شرق
مادر یکی از شفایافتگان می گوید: فرزندی که ساعتها پیش بازی می کرد ناگهان همچون تکه گوشتی بی روح شد؛ دکترها علت را قطع نخاع اعلام کردند با دلی شکسته راهی مشهدالرضا شدم تا امام رضا(ع) را ضامن سلامتی فرزندم کنم.
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۰۷:۲۵
 
به گزارش زاهدانه، در چنین ایامی که دل برای زیارت امام رضا تنگ شده و حال و هوایی بارانی دارد ما جاماندگان از کاروان های پیاده رو، به سمت بارگاه این امام همام؛ غبطه می خوریم به کبوترانی که شبانه روز گرد حرم یار می چرخند و با خود می گوییم کاش ما هم در خیل کاروان های پیاده ای بودیم که به شوق دیدار یار در این فصل از سال به زیارت می روند تا در شب میلاد شمس الشموس علی ابن موسی الرضا(ع) در مقابل پنجره فولاد حاجت روا شوند.
براستی که عنایات ویژه هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، زمان و مکان نمی‌ شناسد؛ خواه مسیحی، یهودی یا مسلمان باشی فرقی نمی‌ کند، چرا که او چراغ هدایت است و فطرت ‌های پاک را به خوبی راهنمایی می ‌کند، کافی است که از با عمق وجود او را صدا بزنید و او را بخوانید.
آنچه که در ادامه می ‌آید شرح حال مادریست که با ناامیدی کیلومترها راه را در سال 1364 طی می کند تا راهی مشهد شود و امام رضا(ع) را واسطه ای برای ضمانت و شفای پسرش کند.
کبری جهانزاده در گفت وگو با خبرنگار زاهدانه می گوید: گوشی اداره که زنگ خورد هراسان خودم را به خانه رساندم کودک سه ساله ام که ساعتی پیش در خانه بازی می کرد هم اکنون همچون لاک پشتی مچاله شده بود که توان انجام هیچ حرکتی را نداشت.
دکترها علت را قطع نخاع اعلام کردند؛ ناامیدی در کنج دلم میهمان شده بود فرزندم را بی حرکت در مقابلم نظاره می کردم و هیچ کاری از دستم بر نمی آمد یک هفته کارم گریه و زاری بود تا به پیشنهاد همسرم راهی مشهد الرضا شدیم.
سه شب فرزندم را دخیل پنجره فولاد شمس الشموس کردم لحظات به غروب پیش می رفت چشمانم را خواب سنگینی فرا گرفته بود فرزندم بیش از یک هفته غذایی نخورده بود، بی حرکت با دست و پایی کج بر روی زانوهایم بود که خواب میهمان چشمانم شد.
نمی دانم چه مدت طول کشید که همسرم صدایم زد کبری «علی» شفا پیدا کرد شاید خواب نبودم اما رمق بیدار شدن هم نداشتم. در عالم خواب باورم نمی شد همسرم برای چندمین بار خطاب به من گفت:«علی راه می رود» ناگهان چشمانم باز شد جا خوردم هاج و واج نگاه می کردم، اشک از چشمانم سرازیر شده بود. در آن لحظه جز شکرگذاری به درگاه خدا با صدای بلند هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم.
فقط فرزندم را سالم در حالی که در آغوش مادربزرگش جا گرفته بود می دیدم، زائران تمامی لباس هایش را بر تنش پاره کرده بودند بگونه ای که تمامی تنش زخمی شده بود اما خوشحال بودم فرزند شفا گرفته آقا علی ابن موسی الرضا(ع) بود.
براستی؛ اگر با دلی شکسته به درگاه حق رو کنیم قطعا با دست پر از امید حاجت روا خواهیم شد.

آمدم ای شاه، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده/ ای حَرمَت ملجأ در ماندگان، دور مران از در و، راهم بده/ ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده/ لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده ....
گفتنی است خانم جهانزاده هم اکنون مادر 2 شهید است که سالهاست خادمی خانه اهل بیت(ع)را می کند. بگونه ای که تنها حسینیه مزین شده به سنگ قبور شهدا تحت عنوان حسینیه «شهیدان خسروپرست» هم اکنون در جنوب شرق ایران در زاهدان از سال 1374 برپا شده که در آن مراسمات و اعیاد مذهبی برگزار می گردد.

انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark