کد مطلب: 55121
 
فرصتی تا نوروز نمانده نیازمندان را فراموش نکنیم/ از درد دلهای محصلی بیکار تا فروش ماهی قرمز در زاهدان
یک جوان ماهی فروش گفت: گرچه تحصیلکرده هستم اما دست روزگار با من یار نبود و مجبورم برای امرار معاش خانواده به فروش ماهی قرمز سفره هفت سین روی بیاورم.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۶
 
به گزارش زاهدانه، نیمه های اسفندماه که از راه می رسد دکور هر مغازه ای با اجناس رنگارنگ و اغلب مصنوعی سفره های هفت سین تزئین می شود.
در این ایام لحظه های زیبایی را می توان در بازار به نظاره نشست از خیره شدن و انتخاب سلیقه کودکان به لباس های پشت ویترین تا زل زدن به تنگ های ماهی کنار خیابان و چانه زنی برای پایین آوردن قیمت کالای مدنظر.
گر چه این روزها همه در جنب و جوش خرید برای شروع سالی جدید هستند اما برخی دستانشان خالی است و فقط نظاره‌گر ویترین‌های رنگارنگ بازار نوروزی هستند.



ابراب خودم بزبز قندی، ابراب خودم چرا نمی خندی؟ . . ."
این روزها که پای ماهی های قرمز به خیابان ها و بازارهای شهر باز شده صادق یکی از جوانان زاهدانی در گفت و گو با خبرنگار زاهدانه اظهار داشت: گرچه تحصیلکرده هستم اما دست روزگار با من یار نبود و مجبورم برای امرار معاش خانواده به فروش ماهی قرمز سفره هفت سین روی بیاورم.
به قول خوش دل هیچکس برای حال زار دیگری نمی سوزد؛ سالها وقت گذاشتم و درس خواند تا روزگاری برای خود آدم حسابی شود اما اکنون مدرکم را به دیوار خانه قاب کرده ام و در زیر آفتاب سوزان و یا سرمای استخوان سوز بنا به شرایط هر فصل اقدام به دست فروشی اجناس مختص به همان دوره می کنم.
وی ضمن گلایه از نبود بازار کار برای فارغ التحصیلان دانشگاهی از خدای متعال خواستار آن شد تا کسب و کارش در این ایام رونق گیرد شاید لحظه سال تحویل دل خانواده اش همچون دیگران شاد باشد.


در بین این همه هیاهوی شادی و شعف مردم برای استقبال از سال جدید، افرادی هم هستند که شب را به سختی سپری کرده تا آفتاب نزده فکری به حال نان شب امروزشان کنند.
و اما دردناکتر از همه نگاه خیره کودکان کار به کفش های براق پشت ویترین و حسرت نگاه، سکوت و اشک های پنهان شان است که شرمندگی می آورد برای من و تویی که براحتی از مقابلشان رد شده و فکری به حالشان نمی کنیم.
اینجا شهر من و تو است با فرهنگی که می گوید هر مسلمانی باید از 40 خانه اطراف خود خبر داشته باشد و شاید دیوار به دیوار من و تو هستند خانواده ای که با سیلی، صورت خود را سرخ نگه داشته اند و ما نمی دانیم. همان جایی که در هر صورت فقر برای عده ای در تمام فصول سال فقر است، چه سال نو شود چه نشود.
وای بر من و تو که در روزمرگی های خودمان غرق شده ایم و یادمان رفته که در این همه هیاهو پدری با تمام غرورش سر به زیر انداخته و از آمدن شب عید و شادی های مردم خیابان اشک به چشمش می نشیند، جلو چشممان هستند اما توجهی نمی کنیم که مادری دستان خسته اش را بر چشمان کودکش گذاشته و به آسمان پناه می برد از این همه درد که یکه و تنها باید در دل پنهان کند. حالا تصور کن که هیچ برقی روی کفش و لباست نباشد تا شب عیدت را روشن کند. بیا فقط لحظه ای تصور کنیم کودکی هستیم پر از شوق آمدن بهار و در عین حال لبریز حسرت های حاصل از نداری های پدر و مادر.


کاش کمی هم دل نگران اطرافیانمان باشیم و در آستانه سال نو خنده را جایگزین اشک های چشمشان افرادی کنیم که نیازمند یاری هستند. فرصتی تا نوروز نمانده است، بیائیم با همت والای خود ایام زیبای نوروز را برای خانواده های نیازمند نیز خاطره انگیز و رویایی بسازیم.
انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark