کد مطلب: 51622
 
به مناسبت 26 مرداد ماه سالروز ورود اسرا به میهن اسلامی؛
321 آزاده سهم زاهدان از جنگ/ از ماجرای خواب مادر شهید تا بازگشت پرستوهای عاشق به میهن
مادر آزاده و جانباز عروج یافته می گوید: فرزندم 16 سال بیشتر نداشت که پس از 2 سال اعزام به مناطق جنگی به مدت 3 سال و چهار ماه به اسارت بعثی ها در آمد.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۵۷
 
به گزارش زاهدانه، ثانیه های انتظار به کندی سپری می شد مردم شهر با قاب های کوچکی که در دست داشتند به استقبال پرستوهای مهاجری آمده بودند که مدت ها خبری از آن نداشتند. 26 مردادماه هر سال یادآور خاطرات شیرینی از بازگشت اسرای ایرانی به میهن است. روزی که عشق روحی دوباره گرفت و خبر بازگشت حضور آزادگان سرافراز به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران در کشور شور و شوق خاصی به پا کرده بود.
همان غیور مردانی که با ایمان راسخ تمامی فشارها و شکنجه های روحی و جسمی دشمن بعثی را به عشق امام امت خود تحمل کرده بگونه ای که با دیدن پرچم ایران اشک شوق ریخته و به محض ورود به کشور بوسه بر خاک آن زدند.
در این روز می طلبد یادی از مرحوم حجت الاسلام و المسلیمن ابوترابی کنیم؛ فردی که سرور آزادگان لقب گرفت و درس غیرت، شجاعت و حماسه را به 40 هزار آزاده ایرانی هدیه داد. البته ناگفته نماند در این میان خانواده اسرا هم صبری زینب وار داشتند چرا که روزهای سختی را به نظاره نشستند تا خبری از گل های بی نشانشان بیایند.

321 آزاده سهم زاهدان از جنگ
در این راستا مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران سیستان وبلوچستان به خبرنگار زاهدانه گفت: سهم سیستان و بلوچستان از هشت سال دفاع مقدس هزار و 978 شهید والا مقام، 4 هزار و 35 جانباز و 531 آزاده است.
عباس پالاش افزود: نقش خانواده شهدا در جریان جنگ تحمیلی بی نظیر بود بگونه ای که مادران و همسران شهدا و جانبازان با صبر و تحمل فقدان عزیر خود در صورت شهادت یا اسارت یا مجروحیت و معلولیت او در حماسه دفاع مقدس نقش بسزایی را ایفا کردند.
این مسئول سهم شهرستان زاهدان از اسرا و آزادگان جنگ تحمیلی را 321 آزاده عنوان کرد و ادامه داد: امروز مديون رشادت و ایثارگری شهدا و رزمندگانی هستیم که از جان خود برای سربلندی و عزت میهن اسلامی گذشتند.

از شنیدن خبر آزادی پسرم نابینا شدم
یادش بخیر، در چنینی روزی اشک و لبخندها با هم عجین شده بود تا انتظار یعقوبیان را به وصال یوسف ها پیوند دهند و در این میان چه دیدنی بود سجده شکری که آزدگان با ورود به کشور بر خاک میهن در مرز خسروی به جای آوردند و چه زیبا بود تجسم حضور فرزندان وطن در آغوش سرزمینی که غیرتش آوازه جهان و جهانیان شده بود.
مادر آزاده و جانباز عروج یافته «کاظم آقالو حسینی» در گفت وگو با خبرنگار زاهدانه گفت: هنگامی که فرزند اولم «محمد حسن» سال 65 در عملیات کربلای 5 به فیض شهادت رسید، کاظم اسلحه به زمین افتاده برادرش را برداشت و راهی میدان جنگ شد.
کبری جهانزاد ادامه داد: کاظم 16 سال بیشتر نداشت که پس از 2 سال اعزام به مناطق جنگی به مدت 3 سال و چهار ماه به اسارت بعثی ها در آمد.
بغض سنگین راه گلویش را گرفته و اشک را میهمان چشمانش می کند گویا مرور خاطرات فرزندان دلش را هوایی کرده؛ با همان حال ادامه ادامه داد: مدتها فرزندم جزو مفقودین بود بگونه ای که هر کاروانی که به شهر برمی گشت عکس فرزندم را برداشته تا خط و نشانی از او پیدا کنم.
یادم می آید یک شب که برای دیدار خانواده آزاده ای رفته بودیم هنگام بازگشت؛ محوطه جلو منزلمان شلوغ بود همه اقوام و همسایه ها جمع شده و مشغول آذین بندی و چراغانی کوچه بودند؛ از شنیدن این خبر که اسم کاظم جزو آخرین اسرای اعلامی از رادیو بود شوکه شده بودم بگونه ای که موقع بازگشت جگر گوشه ام تا چند روز نابینا بودم و او را فقط لمس می کردم.
وی با بیان اینکه در طی این مدت بر مزار «محمد حسن» می رفته تا با پسرش درد دل کند، ادامه داد: روزها و ماه ها از پی می گذشت و از فرزندم بی خبر بودم تا اینکه یک شب در عالم خواب «محمد حسن» یک شاخه گل از زمین شلمچه چید و گفت:« مادر این را بو کن کاظم به زودی بر می گردد»؛ همانطور هم شد.
این مادر شهید به فکر فرو رفته و می گوید: سالهاست کاظم هم به خیل دوستانش پیوست و در 12 مرداد ماه سال 1384 بعلت جراحت باقی مانده از دوران اسارت به شهادت رسید، حالا3 فرزند دختر تنها یادگاری های فرزندم است.

دل آدم که هیچ حتی سنگ هم توان اشکهایش را ندارد

یاسمن دختر کوچ آزاده و جانباز عروج یافته کاظم آقالو حسینی است که به خبرنگار ما گفت: سه سال بیشتر نداشتم که پدرم را از دست دادم؛ گرچه خاطرات زیادی از مرد شجاع رویاهایم« پدر» ندارم اما عکس هایی که به یادگار از آن زمان داریم همیشه یادآور لحظاتیست که مرا در آغوش می گرفت و مشغول بازی کردن با من و خواهرانم می شد.
یاسمن بیان می کند: سالهاست طبق روال همیشه هر پنجشنبه به بالین پدر می آیم و در روزهای خاص همچون روز تولد، عروج یا سالروز ورود آزاده ها با شاخه گلی با او درددل می کنم.
براستی؛ گر چه سالها از شهادت پدرش می گذرد اما عشقی که در دلش شعله ور است او را هر هفته بر سر خاک پدر می کشاند تا همچون سایر هم سن و سالانش با بوسه ای بر مزار پدر با او نجوا کند؛ دل آدمی که هیچ حتی سنگ هم توان اشک و دل پر سوز فرزندان لاله های پرپر شده را ندارد.

روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark