کد مطلب: 45326
 
زاهدانه گزارش می دهد:
شهیدحسینعلی عالی،الگوی تربیتی جوانان استان سیستان وبلوچستان
برادر شهيد می گويد: شهيد در عمليات کربلای 5 هنگامی که جان ياران را در خطر می بيند و از آنجايی که نيروها بايد از ميان مين ها عبور می کردندشهید عالی با اقامه آخرين نماز خود روی سيم خاردارها خوابيده و راه را برای رزمندگان گشود.
تاریخ انتشار : شنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۰۷:۵۴
 
به گزارش خبرنگار زاهدانه،برایم سخت است از آنان که ندیده ام سخن بگویم از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند . باید که پلی زنم از درونم به معنای انسانیت ، من از شهیدان فقط شنیده ام، حرف های من تازگی نخواهد داشت ولی روح می گیرد از پر و بال این شهیدان . بهانه ای بايد جست تا در اين بحبوحه روزگار از آنکه تن و جان به عشق سپرده، مردانه خطر کرده و در وصال دوست پروانه صفت سوخته اند، سخن گفت، شهيد در شناسنامه آغاز، زندگی و مرگ نمی گنجد و قلم در وصف او شکسته سر است. او آنگاه که نغمه توحيد را ازگلدسته های آبی آسمان ايمان به گوش جان شنيد، با وضوی خون قامت بست. تکبير برائت از دنيا سرداد، ولايت عشق را قرائت کرد به رکوع تسليم خم شد، به سجود خضوع در خاک افتاد و آنگاه دوباره مردانه برخاست، برخاستنی تا اوج تا آسمان آبی عشق، تا کجا، تا دور...؟ پس به شکرانه این رشادت ها و برای احترام به ساحت مطهرشان در هر قدم خویش برای روح بلندشان صلوات خواهم فرستاد .
گاهی ياد برخی از شهدا مو به تن انسان راست می کند،آنقدر کرامتشان عجیب می شود که انسان های بی فکری هم پيدا می شوند و می گويند دروغ است و یا اگر لطف کنند و خوشبینانه حرف بزنند،می گويند: اغراق شده،اما انصافاً ما شهدایمان را نشناختيم،نسل جنگ رفته، درست جنگ را به نسلهای بعدی معرفی نکرد،مدام گفته شد جنگ را درست معرفی کنید،نه درشت. اگر درست معرفی میشد،خود به خود می دیدیم که در عين واقعيت درشت است. امام خامنه ای در جایی فرمودند سعی کنید که از جنگ 8ساله گنج مربوط به آن را استخراج کنيد،همانطور که امام سجاد و حضرت زینب در همان ساعات و روزهای اوليه ی حادثه کربلا، گنج عظیم آن را استخراج کردند. اين روزها شهيد حسينعلي عالی اين اسوه بزرگ و مردانگی سيستان و بلوچستان به عنوان شهيد شاخص ملي و شهيد شاخص بسيج دانش آموزی کشور لقب گرفته است.
                                          ای کاش همه عالی باشيم                   الگوی جوانان،متعالی باشيم
       در راه رسيدن به علی اعلی                  همسفره ،سفره های خالي باشيم
فرمانده محور عملیات لشگر41ثارالله (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سردار شهید «حسینعلی عالی» در محرم 1346 در روستای جهانگیر در شهرستان زابل و در خانه ای عجین با عشق حسین (ع) متولد شد. بنا بر ارادت به سيد سالار شهيدان، پدرش نام حسين را بر وي برگزيد. او کودکي را با عشق به اهل بيت (ع) سپري کرد و راه علم و دانش را با تلاش و کوشش فراوان طي نمود و به ورزش علاقه زيادي داشت به عنوان يک کشتي گير قهرمان بارها نماز اول وقتش را بر روي تشک کشتي خواند. توانايي بسيار و دقت عمل اين نوجوان، فرماندهان را بر آن داشت تا مسئوليت واحد اطلاعات عمليات لشکر 41 ثارا... را به او بسپارند. در عمليات متعددي همچون والفجر8، کربلاي يک، کربلاي 4 حضور يافت و در عمليات کربلاي 5 مسئول محور و فرمانده اطلاعات عمليات لشکر 41 ثارا... بود.
خبرنگار زاهدانه برای آشنایی با دانش آموز شهید،عارف دلسوخته،حسینعلی عالی به سراغ خانواده شهيد شاخص کشور، مي رود وباخواهر وبرادر شهید عالی به گفتگو می پردازد.
احسان عالي برادر شهید شاخص ملی کشوردر سال93 می گويد:خصوصيات بارز اين شهيد مديريت، مسئوليت پذيري، عشق به ولايت، اطاعت و فرمانبرداری، احترام و روحيه مشورت از خصوصيات ايشان بود با فروتنی همواره خود را خدمتگزار رزمندگان مي خواند. هنگامي که شهيد به زادگاهش مي آمد اوقات خود رابارفتن به مزارشهدا،خواندن زيارت عاشورا وشرکت در نمازهای جماعت و... سپری مي کرد علاوه بر اينها صله ارحام وارتباط بادوستان وخانواده احترام خاصی قائل بود. در انجام فرايض و عمل به مستحبات و قرائت قرآن و دعا کوشا بود، او از کودکی خلوت ها با خدای خود داشت و اعضای خانواده و دوستانش خاطرات فراوانی از مناجات هاي او به ياد دارند، حاصل اين نيايشها و سوز و گدازها رسيدن به درجات روحانی است که ياران خاص از آن ياد می کنند.
عمار سيستان و بلوچستان
برادر شهید عالی که از حسینعلی به عنوان رزمنده ای تمام عیار و عاشق شهادت یاد می کند در خاطرات خود برای ما می گوید: عمليات والفجر۸ بود که بر اثر بمباران شيميايی دشمن تعدادی از رزمنده‌ها زير آوار ماندند اما حسینعلی بدون توجه به گازهای شيميايی سريع به طرف بچه‌ها رفت.
وی ادامه می دهد: من نيز به دنبالش رفتم به سختي بسيجی‌ها را بيرون آورديم و به هیمن دلیل وقتی از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد و چون تمام صورت حسينعلی سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند.مصدوميت حسين از ناحيه چشم بيشتر از ديگر اعضای بدنش بود اما باز مي‌خنديد و در حاليکه نگرانش بودم و به استقامت او در برابر آزمايش‌هاي الهي غبطه می ‌خوردم او با مشاهده ناراحتی من مرا به صبوری دعوت می کرد و می گفت: اينها نعمت‌های الهی هستند، از اين نعمت‌ها استفاده کنيد، اين بالاترين افتخار است و اگر خداوند شهادت را نصيب ما نکرد همين که جراحتی از جنگ داشته باشيم بالاترين افتخار براي ما است.
پزشک معالج برايش شش ماه استراحت تجويز کرد ولي حسينعلي که توان ماندن در شهر را نداشت يک ماه بعد عازم جبهه شد.
حسینعلی به تمام اعضای خانواده گفته بود که در جبهه کفش‌های رزمندگان را واکس می ‌زند یا آشپزی میکند و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه عجله او براي بازگشت و انجام اين کار تعجب می ‌کردند تا بعدها پس از شهادت ايشان ، شهيد ميرحسن در سخنرانی خود به اين موضوع اشاره می کند که شهيد 14 روز قبل از شهادت با توزيع وسايل بين دوستان به همه اعلام می کند که به شهادت خواهد رسيد.
ندائی آسمانی
اولين و تنها معبری که در کربلای 5 باز می شود همان معبری بود که شهيد عالی فرماندهی آن را برعهده داشت. حوالی ساعت 2:30 بامداد حسينعلی به شهادت می رسد قبل از شهادت برخی اعضای خانواده در خواب ديده بودند که حسين به شهادت رسيده است اما کسی جرأت بازگوکردن نداشت. به جز مرحوم پدرم که از 20 دی ماه تا عصر روز 29 که رسماً اعلام شد جنازه شهيد عالی در زابل است هيچکدام از اعضای خانواده نمی دانستند که ايشان شهيد شده در اين مدت پدرم با صبوری مردانه و ايوب وار غم از دست دادن فرزندی که محبوبيت خاصی برايش داشت را به کسی نگفت و درد را تحمل کرد .... صبوری خاصی می طلبد. در دست نوشته های شهيد عالی که در موزه کرمان است به عشق و علاقه ای که پدر و پسر به يکديگر داشتند اشاره شده است. شهيد عشق و علاقه عجيبی به امام و انقلاب داشت و همه را به اطاعت از ايشان سفارش می کرد. شهيد غواصی بسيار برجسته و شجاع بود و سخت ترين مسيرها را به راحتی و با جان و دل طی می کرد. او واقعا عالی بود در عمليات کربلای 5 کمتر از 15 شب منطقه بسيار سخت و طاقت فرسای محور را که برعهده داشت شناسایی کرد و هرشب مسير طولانی محور را که مملو از آب انباشته شده در منطقه شلمچه بود با وجود تيغ و خارهای کف آب با شادابی و نشاط پيمود و پيروزمندانه برمی گشت.
برادر شهيد می گويد: شهيد در عمليات کربلای 5 هنگامی که جان ياران را در خطر می بيند و از آنجايی که نيروها بايد از ميان مين ها عبور می کردند وارد عمل می شود. جبهه از جان گذشتگی می طلبيد و حسينعلی عالی با اقامه آخرين نماز خود روی سيم خاردارها خوابيده و راه را برای رزمندگان می گشايد، در حين همين عمليات، ابتدا تيری به دست راست ايشان و بعد به قلب ايشان اصابت می کند و عارف 19 ساله لشکر41 ثارا... به شهادت می رسد. شهادت اين شهيد عارف با شهيد ميرحسينی همزمان با هم بود.
خاطراتی را مرور می کنيم که قدمتش به 30 سال پيش برمی گردد
خواهر شهيد می گويد: وقتی لحظه لحظه زندگی حسين را نگاه می کنم، به جرأت می توانم بگويم نقطه اوج او قرآن بود، نيمه شب ها مرا صدا می کرد تا با يکديگر قرآن بخوانيم. شهيد حسينعلی در انس با قرآن و در پرتو انوار قرآنی لحظات آسمانی خود را رقم می زد و تمام امورات زندگی اش نشأت گرفته از آيات الهی بود.
حسين شجاع و نترس بود اما درکنار آن خضوع داشت به قدری متواضع و فروتن بود که هنگام ورود به خانه نور و نشاط را با خود به همراه می آورد با دوستان و آشنايان بسيار مهربان بود و مطيع والدين خود بود و بدون اجازه آنها جايی نمی رفت تنها جايی که حسين بدون اجازه و به اعتقاد خودش رفت جبهه بود که اطاعت ولی امرش را کرد. در تمام نامه هايی که برای پدر و مادر و اعضای خانواده می فرستاد بيان می کرد من در مقابل شما زانو می زنم و عذرخواهی می کنم از اينکه نتوانستم هيچگونه کمکی در زندگی با شما داشته باشم.. سال 65 بود که يک روز حسين را صدا زدم و گفتم ديگر جبهه رفتن بس است تو دِينت را ادا کردی، می دانی تمام دلخوشی مادر تو هستی مگر دوست نداشتی پزشک شوی، و او در پاسخ گفت: درس هم به موقعش، در حال حاضر جبهه به ما نياز دارد و دين و شرف ما مورد هجوم دشمن قرار گرفته، اکنون وقتش نيست که من درس بخوانم. وقتی جنگ تمام شد، می آيم و با خيال راحت درس می خوانم گفتم آخه مردم می گويند شما برای فرار از درس خواندن به جبهه می رويد، خيلی خونسرد جواب می داد: یمن اصلاً مهم نيست بگذار هر چه می خواهند بگويند. وقتی امام می گويد برويد جبهه، وظيفه ما است که برويم. انسان نبايد کلاه شرعی درست کند و به بهانه تحصيل، جان خودش را حفظ کند. سال 64 وقتی از جبهه آمد در سال چهارم تجربی ثبت نام کند، خوشحال شديم گمان کرديم می ماند و به جبهه نمی رود اما در کمال تعجب ديديم که دوباره به جبهه رفت. نيمه دوم فروردين برگشت تا برای امتحانات نهايی خرداد و کنکور آماده شود امتحانات را که داد دوباره رفت وقتی کارنامه سازمان سنجش آمد خيلی تعجب کردم تمام نمراتش بدون استثنا رضايت بخش بودند.
وصيت نامه شهيد از زبان خواهر شهيد
خداوندا: می خواهم که همچون شهدا مردانه به راه آنها قدم بردارم و تا آخرين قطره خون راه آنها را ادامه دهم. می خواهم همچون دوستانم به سوی آن ستاره ای که نور اميد به من بخشيده پر بکشم.
خداوندا من نه بهشت می خواهم و نه شهادت، من ولايت می خواهم، ولايت مولا علی(ع) مرا به ولايت علی(ع) بميران و آن جناب را در شب اول قبر به فرياد من برسان. در قسمتی از وصيت نامه ايشان قيد شده که برای من هيچگونه تبليغی نکنيد و بر سر مزار من اسم و مشخصات مرا ننويسيد، قبر مرا هم سطح زمين درست کنيد و بنويسيد همگان به سوی او برمی گردند. و هنگام گذاشتن در قبر بر روی پيشانی ام پارچه ای که روی آن نام مبارک يا فاطمه الزهرا(س) است را ببنديد... شهيد حسين به معرفتي رسيده بود که اهل بيت و قرآن را جدانشدني مي دانست در پناه اين دو بود که به کمال رسيد.

آخرين سخنان برادر شهيد
برادر شهيد می گويد:مردم ايران هر اتفاقی که بيفتد با جان و دل از ميهن دفاع می کنند بدون مسئله مذهبی شيعه، سنی، کرد و ... و اگر الآن داعش و دشمن جرأت ندارند وارد خاک ايران شوند بخاطر وحدت، روحيه شهادت طلبی و ايثار است و ديگری براساس وصيت شهيد عالی تنها نگذاشتن امام، ولی نعمت ماایرانیان، حفظ حرمت مردم و اينکه قدردان ولايت باشيم و با الگو قرار دادن رفتار و اخلاق شهدا ادامه دهنده راه آنها باشيم که قطعاً هميشه پيروز و سربلند خواهيم بود.
سخنان گوهربار
 
سردار حاج قاسم سليمانی فرمانده وقت لشکر 41 ثارا... در يکی از سخنرانی های خود در مورد شهيد عالی چنين می گويد: آن جوان زابلی حسينعلی عالی شخصيتی بود با روحی بلند، او چه تعبيری از جنگ داشت که در همه شب های عمليات وقتی سيم خاردار آخری را باز می کرد روی سيم خاردار می خوابيد و با گريه التماس بچه ها را می کرد تا از رويش رد شوند. وقتی اين مطلب را برای آيت ا... بهاءالدينی تعريف کردم، ايشان بيش از 10 دقيقه گريه می کردند.

انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark