کد مطلب: 39189
 
شهید زارعی فردی همه کاره بود
شهيد عظيم زارعي در سال 1341 در شهرستان زاهدان در خانواده اي متدين و ديندار ديده به جهان گشود فرزند بزرگ خانواده بود از همان دوران كودكي علاقه شديدي به اهل بيت عليهم السلام داشت .
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۱۶
شهید عظیم زارعی
 
شهید عظیم زارعی
به گزارش زاهدانه ، عظيم مهربان بود . عظيم امانت دار معروفي بود دوست داشتني بود. هر جا فرصتي مي يافت به ياري ديگران مي شتافت . اصلا دوستانش او را همه كاره مي دانستند . از پست مسئوليت گرفته تا يك خدمه ساده ، براي او شغلها فرقي نمي كرد ، اين آدمها بودند كه به خود ارزش مي دادند .

شهيد عظيم زارعي در سال 1341 در شهرستان زاهدان در خانواده اي متدين و ديندار ديده به جهان گشود فرزند بزرگ خانواده بود از همان دوران كودكي علاقه شديدي به اهل بيت عليهم السلام داشت .

كمك به پدر را در همان روزهاي اول زندگي خوب آموخته بود . با عشق به تحصيل دوران ابتدائي ، راهنمايي و دبيرستان را پشت سر گذاشت . عظيم چشمان نافذي داشت . اهل علم و ادب بود . با موفقيت در آزمون سراسري قبول شد ولي پذيرفته شدن وي در آزمون مقارن با تعطيلي دانشگاهها در اوايل انقلاب اسلامي بود بود . فعاليت سياسي و انقلابي خود را ازهمان سالهاي دبيرستان پا به پاي دوستان مبارزش آغاز كرد .

اهل برگزاري مراسم مذهبي بود . ساماندهي انجمن اسلامي دبيرستانش را به عهده داشت و اين فعاليت را تا بعد از دبيرستان نيز ادامه داد. در امر دفاع از اسلام و ايران از هيچ چيز هراس نمي كرد .

در سال 1361 به جرگه سربازان نظام پيوست، دو ماه پس از آن ازدواج كرد . حاصل ازدواجش دوفرزند دختر بود .

صالح و پاكدامن ، خاطرات شيرين او در دوران سربازيش ، الطاف همه جانبه او به ديگران ، همه ي حرف و سخن هايي است كه هميشه ورد زبان دوستانش بوده و هست .

بعد از به پايان رساندن خدمت سربازي در استانداري مشغول به كار شد اما به علت علاقه وافري كه به اسلام و ترويج آن خصوصا در زمينه فرهنگي داشت ، در سال 1365 وارد اداره كل تبليغات اسلامي سيستان و بلوچستان شد و به عنوان مسئول تداركات استان كه بخش عمده و مهمي از فعاليتهاي سازمان را پوشش مي داد معرفي گرديد . چهار سال انجام وظيفه صادقانه و در عين حال سرشار از خضوع و خشوع ، مدت كوتاهي بود اما خوب توانست ديگران را مجذوب رفتار خويش نمايد . همه او را فرشته نجات خطاب مي كردند . هر وقت كاري به مانع برخورد مي كرد يا كسي دچار مشكلي مي شد اين عظيم بود كه به ياريش مي شتافت و بالاخره موعد مقرر فرا رسيد . آن روز عظيم حال و هواي عجيبي داشت ، مدام از رفتن صحبت مي كرد پرواز به سوي ابديت ....

وقتي حكم ماموريت او به تهران جهت شركت در سمينار فرهنگي ، اداري و .... امضا ء شد ، انگار در پوست خود نمي گنجيد امانتدار بچه هاي سازمان بود ، همان روز اماتني هايشان را به آنها برگرداند هيچكس نمي دانست ماموريت عظيم بازگشتي ندارد . خلاصه 69/2/18 فرا رسيد و اين عظيم زارعي بود كه به همراه دو تن از دوستانش ، شهيد حجه الاسلام خاكسار و سرباز وظيفه قائم مصطفوي به ماموريت اعزام مي شد .

ديده بوسي دوستانه !‌ زير لب خنده كنان مي گفت : « اكر بار گران بوديم ، رفتيم .....
از شهيد زارعي دو دختر به نامهاي افسانه و فاطمه به يادگار ماندند.
انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark