کد مطلب: 47134
 
شرم میکنم با ترازوی کودک گرسنه کنار پیاده رو، وزن سیری ام را بکشم
در گرمای هوا پسرکی سر به زانو گذاشته و در گوشه خیابان هرزگاهی چشمانش را به آدمهای اطراف خیره می کند با تمنا و التماس از آنها می خواهد روی وزنه بیایند تا با گفتن وزنشان 500 تومان پول کاسب شود.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۳۴
 
به گزارش زاهدانه، وقتی نام مناطق محروم کشور می‌‌‌آید، شاید اولین جایی که به بیشتر ذهن‌ها خطور می‌کند، شهرها و روستاهای استان سیستان و بلوچستان باشد.استانی که گرد و غبار، کمبود آب آشامیدنی سالم ، فضای سبز و امکانات آموزشی و... تنها گوشه‌ای از واقعیت‌هایی است که زندگی مردم آنجا را تحت تاثیر قرار داده است.
در جای جای خیابان‌های شهرمان کودکانی هستند که در آرزوی روز های قشنگ با گام های خسته قدم بر سنگفرش آن می گذارند تا با یک دست نان آور خانه ای باشند که سرپرست آن به هر دلیلی از جمله اعتیاد، زندان و از کار افتادگی قادر به تامین مایحتاجش نیست و با دست دیگر کتاب به دست روز های زیبای آینده را در ذهن خود ترسیم کنند.
در گرمای هوا پسرکی سر به زانو گذاشته و در گوشه خیابان هرزگاهی چشمانش را به آدمهای اطراف خیره می کند با تمنا و التماس از آنها می خواهد روی وزنه بیایند تا با گفتن وزنشان 500 تومان پول کاسب شود.
پسرک وقتی هم سن وسالانش را می بیند که همراه والدینشان برای خرید آمده اند آهی می کشد و قطره اشکش را از دید افرادی که به او خیره شده اند محو می کند تا مبادا غرور مردانه اش که او را از بازی و تفریح بچگی هایش جدا کرده تا کار کند و خرج خانه را هم پای پدر و مادر پیر و ناتوانش بدست آورد، بشکند.
درهر گوشه از این شهر هستند تعداد زیادی از کودکان کار که گرما و سرمای روزهای سخت سال را سپری می کنند تا لقمه نانی حلال در آورند اما در کنار آن از تمام آرزوهای کودکی خود دست کشیدند و با دستانی پینه بسته و آفتاب خورده در حسرت آموختن علم وتحصیل هستند و آرزوی رفتن به پارک بدون دغدغه را دارند کودکانی که در حسرت تفریح با خانواده های خود هستند و نگاه های تمسخر آمیز سایر شهروندان نمکی بر زخم ها و دردهای آنان است.
کاش در این زمانه که کودکان کار در فشار و مضیقه هستند و کمتر فردی به آنها کمک می کند حداقل ما اگر به آنها توجه ای نمی کنیم، دردی بر زخم های آنان هم اضافه نکنیم.

انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark