کد مطلب: 49904
 
به مناسبت هفته کارگر؛
حک پایان داستان زندگی برروی سنگ خانه ابدی/ از عرق جبین کارگر سنگتراش تا کسب رضایت خدا برای آخرت
یک کارگر زحمتکش با اشاره به اینکه تنها آرزویش خشنودی و رضایت خداست می گوید: اگر همیشه بیاد خدا و فرارسیدن هرلحظه مرگ خویش باشیم لزومی ندارد با هر غم دنیا غمناک شویم و اشک بریزیم.
تاریخ انتشار : شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۰۰
 
به گزارش زاهدانه، چند وقتی بود که به مصاحبه با او فکر می‌کردم اما دغدغه هر روزه تولید گزارش‌هایی از جنس گرانی نان و سفره‌های خالی مجال گفت و گوی آزاد را برایم فراهم نمی کرد اما هفته کارگر فرصت مناسبی شد تا برای یک بار هم که شده یادی از این قشر زحمت کش جامعه کرده و پای درد دل آنها بنشینیم.
راهی آرامستان محمد رسول ا...(ص) می شویم در انتهای خیابان غم گرفته بولوار اقبال لاهوری و حصار بیابان ناهموار و آفتاب سوزانی که می تابد پیرمردی 61 ساله سالهاست که مشغول بکارسنگتراشی برای اموات الخصوص شهدای استان است.
عظیم نارویی پیرمردی که برای کسب روزی حلال در زیر آفتاب سوزان با لبخندی که برلب دارد به خبرنگارما می گوید: زمان جنگ بود که بدنبال کاربودم تا اینکه بامردی اصفهانی آشنا شدم که کارهای مربوط به تدفین شهدا را انجام می داد از آن زمان به بعد تقریبا 34سال است که مشغول به کار در این حیطه هستم.
لبخندی که بر لبانش حک شده نشان می دهد دنیا بیش از حد برایش کوچک است، قد یک قبر از اینرو با نگاه ماتش که بهتر از هر کسی می داند دنیا محل گذر است و قرار نیست کسی بماند، می گوید: برای زنده ها قبر می سازم نه مرده ها تا عبرت بگیرند، اما عبرتی در کار نیست.
هر چند دستش کار می کرد و عرق بر پیشانیش جمع شده بود اما با هر حرکت دستش بر روی نوشته های حک شده سنگ قبر احساس می کردم تمام غم روزگار را بر روی زمین می کوبد.

وی در پاسخ به سوال خبرنگار ما مبنی بر اینکه چرا از مرگ راحت صحبت می کند، بیان می کند: وقتی در محیطی کار کنی که مدام با مرده، نام و تاریخ دقیق و روز ولادشان سروکارداری، صبح هنگامی که در مغازه را بازمی کنی باسنگ های قبر مردگان مواجه می شوی، وقتی با مرگ و مردن 100قدم بیشتر فاصله نداری خوب مرگ هم برایت معمولی می شود.

تنها آرزویم رضایت و خشنودی خدا از اعمالم است

در ادامه می گوید: روزی ما هم خواهیم مرد؛ وقتی اموات را می آورند در تدفین جنازه ها شرکت می کنم، اینها را که می بینم درس عبرت می گیرم.
این کارگر زحمتکش در پایان با اشاره به اینکه تنها آرزویش خشنودی و رضایت خداست می گوید: اگر همیشه بیاد خدا و فرارسیدن هرلحظه مرگ خویش باشیم لزومی ندارد با هر غم دنیا غمناک شویم و اشک بریزیم.


سخن پایانی:
عازم رفتن می شوم اما یاد آدمهایی می افتم که به مالشان می نازند؛ براستی که اینجا ثروت و فخرفروشی ارزش نداشته و خریداری ندارد سانتافه، کمری، لپ تاپ و موبایل و غیره در سرای ابدی واسطه ای برای پارتی بازی وسنجش اعمال نیست.
دیگر به هیچ چیز نمی توانم فکر می کنم. این جمله را تا خروج از ایستگاه آخر با خودم زمزمه می کنم: زندگی بافتن یک قالی است، نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی، نقشه را اوست که تعیین کرده، تو در این بین فقط می بافی، نقشه را خوب ببین، نکند آخر کار، قالی زندگیت را نخرند.

انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark