کد مطلب: 42412
 
درسی که باید از مرتضی می‌گرفتیم
مرتضی پاشایی درگذشت اما همه چیز فقط همین خبر ساده‌ی نیم خطی نبود. مرگ رقت انگیز یک نابغه‌ی شباب و شاداب که می‌توانست سال‌های سال با ماندنش بازهم بیافریند و آفرین بخرد...
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۲:۰۹
درسی که باید از مرتضی می‌گرفتیم
 
به گزارش زاهدانه ، مرتضی پاشایی درگذشت اما همه چیز فقط همین خبر ساده‌ی نیم خطی نبود. مرگ رقت انگیز یک نابغه‌ی شباب و شاداب که می‌توانست سال‌های سال با ماندنش بازهم بیافریند و آفرین بخرد، چنان شوک بزرگی وارد اجتماع کرد که باعث شد پرده‌های بسیاری کنار بروند و ما چیزهای فراوانی را از خودمان بفهمیم.
از روزی که مرتضی بستری شد، همه‌ی ما بازیگر یک نمایش بزرگ شدیم.
 
بعضی‌ها آدم خوبه‌ی قصه شدند و عده‌ی دیگر رفتند جزو آدم‌ بد‌ها و تعداد بیشتری از افراد هم بین این دو طیف سیاه و سفید در رفت و آمد بودند.
 
بازار شایعات گرما گرفت و به طبع آن تند و تند تکذیـبیه درست می‌شد و در پی این تکذیـبیه‌ها امر به معروف و نهی از منکر هم می‌آمد؛ دوستان شایعه نسازید، دوستان این شایعات را منتشر نکنید و...
 
طی یک شبانه روز بارها خبر فلج شدن، سکته مغزی و ایست قلبی مرتضی در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و افواه عموم پیچید،‌ در حالی که اساساً مشکل او سرطان معده بود و ربطی به این چیز‌ها نداشت. حتی بارها گفته شد که پاشایی فوت کرده در حالی که او کاملا به هوش بود و با خیلی‌ از دوستان و اقوامش ملاقات داشت.
 
در مقابل عده‌ای دیگر مرتب با این شایعات برخورد می‌کردند و از طرف آن‌ها توصیه می‌شد که هنرمندتان را زنده به گور نکنید.
 
آن روز و آن شب گذشت و یکی دو سه بار دیگر آفتاب بالا پایین رفت تا اینکه در آخرین جمعه‌ آبان ماه اعلام شد مرتضی پاشایی فوت کرده است.
 
اول همه شک داشتند که شايد خبر این بار هم شایعه باشد اما متاسفانه نبود.
 
مرتضی دیگر بین ما نبود و به نظر می‌رسید آن افراد شایعه ساز و آن آدم‌های زرداندیشی که قائله‌ی دو سه روز پیش را به راه انداخته بودند،‌ حالا دیگر چیزی برای شایعه بافی‌شان نداشته باشند، اما متاسفانه داشتند.
 
از روز فوت این هنرمند جوان تا این لحظه اتفاقات اسف‌باری بین ما افتاده و ما حرف‌های نامربوط زیادی بین خودمان رد و بدل کرده‌ایم که مرور آن‌ها اصلاً خوشایند نیست،‌ اما از طرفی این را هم باید گفت كه تمام واکنش‌های اصلاحی در همان فضایی شکل گرفته‌اند که ایرادها از آن سر زده بود.
 
احساسات مردم ما با خبر فوت این هنرمند جوانسال به غلیان آمد و همین مطلب پدیده‌ی مرگ مرتضی را به شکل نقطه‌ی‌ برجسته‌ای برای شناخت جامعه‌ی ایران، به خصوص جامعه‌ی جوانان ایرانی درآورد.
 
خوب و بد‌ها در معرکه‌ی این نمایش، بازی خودشان را کردند و هرکدام توانستند به قدر هوش و تلاششان یارگیری کنند.
 
درباره‌ی تمام این چیز‌ها حرف زده شد و البته بیراه هم نیست که ما راجع به آن‌ها در جامعه‌ی خودمان صحبت کنیم، چه اینکه همین صحبت‌ها می‌تواند مایه و پایه‌‌ی بعضی اصلاحات خودجوش اجتماعی باشد اما خود مرتضی چی؟
 
آیا بوده‌ی او و همت این مرد برای ماندن و درخشیدن در فرصت کوتاهی که از دنیا گرفته بود، نکته‌ای آموختنی نداشت؟
 
آیا مرگ او فقط باید باعث می‌شد که ما درباره‌ی خودمان صحبت کنیم و به این نتیجه برسیم که چقدر بد هستیم؟  
 
آیا این تأسف بار نیست که ما نکردیم یا نخواستیم چنین کنیم که از او رمز خوب بودنش را یاد بگیریم؟
 
این ها شعار نیست، باور کنید!
 
آیا ما نمی‌دانستیم که مرتضی پاشایی سرطان معده داشت و 4 سالی می‌شد که درگیر این بیماری بود؟
 
سرطان معده خیلی از اوقات بیمار مبتلا را یکساله از پا در می‌آورد اما پاشایی چهار سال ماند و جنگید.
 
آیا ما نمی‌دانستیم که او سرطان دارد و آیا غیر از این است که ما طی همین چهار سال، یعنی سال‌هایی که او مبتلا به این مرض کشنده بود، چنین خواننده‌ای را شناختیم.
 
مرتضی با مرگ ناصر حجازی یک تراک موسیقی به بازار ترانه داد که همان باعث آشنایی مخاطبان با او شد و حالا چهارسالی می‌شود که از مرگ سنگربان افسانه‌ای تیم ملی گذشته است.
 
درسی که باید از مرتضی می‌گرفتیم، امید و تلاش او برای ماندن و درخشیدن در میدان فعالیت‌های هنری و اجتماعی بود.
 
شاید هرکس دیگری اگر می‌شنید که سرطان دارد،‌ افسرده و گوشه نشین می‌شد اما او دقیقا در همان دوره‌ای که مبتلا به این مرض خانمان سوز بود، به اوج شهرت و محبوبیت رسید.
 
ما باید از مرتضی یاد می‌گرفتیم که لحظه‌ای نباید از تلاش دست برداشت اما تا این لحظه همه جور حرفی درباره‌ی او و اتفاقات پدید آمده پیرامون بیماری و مرگش زده شده، بدون اینکه درباره‌ی شخصیت پویا و امیدوار اين هنرمند، حرفی به میان بیاید.
 
انتهای پیام/
Share/Save/Bookmark